قسمت سوم داستان...

در خلال یک ماه آقا جمال که می خواست یک نوبت چند ساله عمل باز قلب را بدست آورد هر چه توانست سیگار کشید، چربی اشباع شده خورد، به میهمانی رفت و هر چه چرب و چیلی را بود خورد، تا توانست قند و شیرینی و مربا خورد و در پایان ماه نتیجه چند آزمایش را گرفت و امیدوار راهی مطب دکتر شد....
دکتر از بالای عینکش کمی آقا جمال را نگاه کرد و گفت می بینم حال آمدی. همین رژیم غذایی را ادامه بده. خوب آزمایش ها را ببینم.
دکتر با دیدن هر برگه از نتیجه آزمایش ها سری تکان می داد و یا ابروها را بالا می انداخت و می گفت:
_ نمی فهمم یعنی چه! چه معنی دارد ببینم چه آزمایشگاهی رفتی؟!
_ پاتالوژی مرکزی! 
_ یعنی چه! آنجا که کارشان حرف نداره خیلی غیر طبیعی است اصلا غیر عادیه!
_ یعنی آقای دکتر می فرمایید که امکان داره لااقل یک رگ من گرفته باشه که اقلا یک نوبت بدن، حتی یک نوبت ده ساله برای عمل باز قلب...
_ خیر آقا، وضع شما مثل یک جوان ۱۶،۱۷ ساله است. نه قند دارید، نه کلسترول، نه تری گلیسیرید، نه اوره، آقا همه چیز شما نرمال نرمال است. خوش به حالتون... شما سالم سالمید همین و بس... بفرمایید!  
_ آقای دکتر دستم به دامنتان، یه کمی بیشتر دقت بفرمایید، این همه عدد و رقم حتما اشتباه  شده بالاخره حساب بانک مرکزی هم باشه امکان اشتباه داره شاید لااقل یه چیز نرمال نباشه. دستم به دامنتان یک کاری بکنید.
_ آقا یعنی چه... شما سالمید مثل یک کودک، مثل یک نوزاد سالم سالم، تا ۵۰ سال دیگه هم من تضمین می کنم اگه این طوری جلو بری رگهای قلبت نگیره! با این حال یک تست ورزش براتون می نویسم و نوار قلب هم بگیرید. آقا اضطراب نداشته باشید رژیم معقول غذایی را ادامه بدهید و لااقل سالی دوبار چکاپ کامل، آنوقت خیالتان راحت باشه. بفرمایید نتیجه آزمایش را باز هم بیارید ببینم...