بیکاری!!!!!

دیروز آخرین امتحان رو هم دادیم. ترم اول با تمام خوبی ها و بدی هاش تموم شد. تجربه خوبی بود. ولی من دیگه نمی خوام این تجربه تکرار بشه!!! چون حالا که به کارهام در طول ترم نگاه می کنم می بینم که کار مثبتی در طول ترم انجام ندادم. به درسهام که اصلا نرسیدم هیچ فعالیت مفیدی هم انجام ندادم.این ترم رو به بطالت گذروندم بدون برنامه وهدف. امیدوارم در ترم آینده بیشترین استفاده رو از وقتم ببرم.( فعلا که خیلی برنامه ریختم). امیدوارم با تلاش خودم و یاری خدا بتونم به برنامه هام عمل کنم.

برای امروز بسه خیلی خوابم میاد.......

برنامه ریزى درسى(قسمت اول)

امروز مى خوام به یکى از درخواست هاى مکرر شما که برنامه ریزى درسى بر اساس توصیه هاى کارشناسان و مشاوران آموزشى هست بپردازم. به همین منظور برنامه خودم در حدود ۲ ماه به کنکور مانده رو تشریح میکنم.البته این برنامه ریزى براى زمانى است که من ساعات مطالعاتى خودم رو به حداکثر رسونده بودم و باید توجه داشت که ساعات مطالعاتى در اوایل سال کمتر از این مواقع است.خوب توجه کنید:
من صبح حدود ساعت ۹ از خواب بیدار میشم و یک ساعت رو صرف خوردن صبحانه و بیرون آمدن از حالت خواب آلودگى مى کنم.بعد از آن به این دلیل که با شکم پر نباید درس خوند تا حدود ساعت ده و نیم استراحت مى کنم.از این ساعت درس خوندن رو شروع مى کنم و تا ساعت یازده و نیم درس مى خونم.اصولا بعد از یک ساعت درس خواندن ۱۰ دقیقه استراحت لازم است.بعد از ۱۰ یا ۱۵ دقیقه استراحت به ساعت نگاه مى کنم.بله!!!!!!!!!! به خواب قیلوله نزدیک مى شویم.این خواب تاثیر بسیار زیادى بر روى عملکرد مغز انسان دارد.چیزى حدود یک ساعت مى خوابم.وقتى از خواب بیدار مى شوم به این دلیل که ارتباط خودم رو با خدا مستحکم تر کنم نماز را در اول وقت مى خونم.بعد از اون هم ناهار.(البته ناهار باید سبک و مقوى باشد).بنا به گفته کارشناسان امر  بعد از صرف ناهار نباید بلافاصله شروع به درس خوندن کرد.به همین دلیل تا حدود ساعت ۳ به استراحت مى پردازم.از ساعت ۳ تا ۴ به مطالعه مى پردازم ولى سعى مى کنم خودم رو خسته نکنم تا بتونم تا آخر شب انرژى خودم رو تقسیم کنم.پس از آن حدود ۱۵ دقیقه استراحت مى کنم . این سیکل تا ساعت ۶ ادامه دارد.پس از آن حدود ۲ ساعت استراحت مى کنم به این دلیل که بین ۲ درس حتما باید یه فاصله زمانى سه ربع تا یک ساعتی باشه و من براى اطمینان بیشتر این فاصله رو کمى؟!!! بیشتر کردم و به ۲ ساعت رسوندم.بعد از ۲ ساعت استراحت ساعت حدودا ۸ شب است و موقع نماز و شام.دلیل انتخاب این زمان برای شام این است که بنا به گفته کارشناسان آموزشى شام باید در ابتداى شب صرف شود تا دانش آموز بتواند چند ساعت پس از شام هم درس بخواند.

این قسمت اول آموزش صحیح برنامه ریزى درسى بود. ادامه برنامه ریزى و نکات تکمیلى را در مطلب بعدى خواهم نوشت. لطفا من رو از نظرات ارزشمند خودتون بى نصیب نکنید.
متشکرم
 

 

ماجرای کنکوری شدن من!!!

من می خوام در این مطلب چگونگی کنکوری شدن خود را تشریح کنم.
حدودا دو ماه به کنکور باقی بود و همه در تب و تاب کنکور.
من همینجوری نشسته بودم و داشتم فکر می کردم که امسال مثلا کنکوری هستم ولی با سالهای قبل هیچ فرقی نکردم.تفریح، بازی، خواب و ... همه سر جای خودشه. تازه از همه بدتر اینکه استرس و دلهره هم ندارم.با خودم فکر کردم دیدم تنها کاری که می تونم بکنم تا کمی قیافم به کنکوریها بخوره اینه که یا موهام رو ماشین کنم که این اصلا با روحیه من سازگار نیست یا اینکه دست به ریشهام نزنم و بذارم به رشد خودش ادامه بده.دیدم این آخریه بهتره.تازه اگه موهام رو هم کوتاه نکنم وهمیشه ژولیده باشه خیلی بیشتر حس کنکوری بودن؟!! رو به طرف مقابل آدم القا می کند.
پس عزم خود را جزم کردم تا چهره ای کنکوری به خود بگیرم.بعد از حدود دو هفته که محاسن من کمی تا مقداری بلند شد اعترضها و نیش و کنایه های اطرافیان با الفاظ رکیکی مثل علی ریش و ... شروع شد و پس از مدتی جای خود را به تهدید داد.ولی من تصمیم خود را برای کنکوری شدن گرفته بودم و به اطرافیان توجه ای نداشتم و می دانستم هرکس برای اینکه به هدفش برسد باید سختیهای فراوانی را تحمل کند.قیافه ام در این اواخر طوری شده بود که وقتی تو آینه نگاه می کردم به یاد فیلم میرزا کوچک خان می افتادم. این ماجرا ادامه داشت تا اینکه روز موعود فرا رسید.
روز توزیع کارت کنکور

من هم مثل بقیه داوطلبان شرکت در آزمون با در دست داشتن کارت شناسایی به محل توزیع کارت رفتم. به محض ورود به محل متوجه شدم اطرافیان یه جور خاصی به من نگاه می کردن.مثل نگاهی که مردم به تارزان می کردن.بالاخره زیر نگاه های سنگین دیگران کارت خود را دریافت کردم البته به سختی. چون مسئول توزیع کارت در تطبیق عکس با چهره ام مشکل داشت.من که با توجه به رفتار بقیه بسیار تو ذوقم خورده بود در راه بازگشت به خانه  ابتدا به آرایشگاه رفتم و به کله خود یه صفایی دادم وسپس بلافاصله پس از ورود به خانه به صورت خود نیز صفایی دادم.حالا دوباره خوش تیپ و خوشکل؟!!!! شده بودم. اما چه فایده حالا دیگه کنکوری نبودم.