ماجرای شب پیش......

امروز امتحان زبان فارسی داشتم.آسون بود.بد از امتحان با امیر یه سر رفتیممدرسه.
جلال۱ راستی معرکه گرفته بود.یه ده نفری دورش جمع شدهبودن.امیر گفت بریم برگه
 امتحان زبان فارسی رو بهش بدیم ولی چون برگه امتحان تو ماشین بود ماشین هم
دم درِ مدرسه به دلیل مشکلاته تحتانی !! منصرف شدیم.بد رفتیم تو دفتر آقای فتوحی.
کارامونو که انجام دادیم برگشتیم و امدیم خونه.تو کوچه چند نفر از اداره برق اومد بودن
 افتاده بودن به جون یه درخت.می گفتن شاخه های این درخت میوفته روی سیم برق خطرناکه.خیلی خوابم میاد. دیشب تصمیم گرفتم که زود بخوابم تا صبح با شادابی تمام
 سر جلسه امتحان حاضر بشم و نمره بیست؟!!! و صد آفرین پسر خوب؟!!! بگیرم ولی
 نتوانستم زود بخوابم.تقریبا ۱۲.۳۰ بود که رفتم لا لا کنم اما مگه خواب رفتم.من نمیدونم
چرا چند وقت شبها خواب نمیرم.خیلی اعصابت خرد شد.خلاصه نمی دانم که چه موقع چشمامو  بستم و خوابیدم.صبح ساعته ۶ از خواب بیدار شدم و مستقیما به حمام رفتم
و یک دوش را نثار تن عزیزم کردم آمدم.بد نیز لباسمو پوشیم و منتظرِ آمدنِ ماشین شدم
 تا منو به حوزه امتحان ببره .بقیه ماجرارو قبلا نوشتم.
۱.معلم عربی ادبیات و زبان فارسی
 
نظرات 2 + ارسال نظر
مهدی شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 05:54 ب.ظ http://myworld.blogsky.com

خوب می‌نویسی.
امیدوارم موفق باشی.

سیلیس شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 11:26 ب.ظ

اااااااااااااای بد نبود !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد